اجتماعی

ماجرای نجات کودکی که با آب‌نبات خفه شده بود

کار روزانه‌اش تمام ‌شده بود و داشت به سمت خانه می‌رفت. سال‌ها بود که سر صحنه نرفته و عملیات نجات را انجام نداده بود. تااینکه آن کودک را در حیاط دید. کودکی که روی دستان مادرش تقریبا بی‌جان افتاده و حتی نفس هم نمی‌کشید. صدای فریادهای مادر و اشک‌های مردمی که دور او جمع شده بودند، او را به سمت این صحنه کشاند.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا